زن با سیاست

زن با سیاست
  • آخرین ویرایش 2 سال پیش
  • زمان مطالعهحدودا 1 دقیقه
  • کد مطلب a2553
  • دسته بندیداستان کوتاه
  • بازدید ها 2
  • تعداد نظرات 0 نظر

در یک روز زن و مرد به طور ناگهانی با هم تصاوف کردند به گونه ای که هر دو شخص آسیب زیادی دیدند، به طرز عجیبی از این واقعه جان سالم به در بردند. زمانی که این دو نفر از ماشینشان پیاده شدند که حال تبدیل به آهن قراضه شده بود خانم گفت: شما چه مرد شگفت انگیزی هستید ببینید ماشین چه شکلی شد! همه چی داغون شده ولی ما سلامتیم.

این باید کار خدا باشه که در این شرایط با هم ملاقات داشته باشیم و زندگی مشترک را با صلح و صفا شروع کنیم! مرد با تعجب و هیجان دو چندان جواب داد بله درسته و کاملا موافقم که کار خداست. بعد زن در ادامه گفت ببینید یک معجزه دیگه هم رخ داده مرد با تعجب پرسید چی؟ زن گفت شیشه های ماشین خورد شدند ولی شیشه مشروب کاملا سالمه قطعا این هم خواست خدا بوده و خواسته تا این جشن مبارک و جشن بگیریم!

زن با سیاست
زن با سیاست

بعد زن شیشه را به مرد میده و سرش را به علامت رضایت می دهد و نصف مشروب را می خورد. بعد بطری را به زن می دهد. زن درب بطری را می بندد و شیشه را مرد می دهد. مرد می پرسد: شما نمی نوشید؟ زن در پاسخ می گوید نه من فکر می کنم باید منتظر پلیس باشم…!!